شبی در خواب دیدم با خدا لب ساحل قدم میزدم .دیدم در لحظات شادی جای دو پا و در لحظات سختی جای یک پاست . به خدا گفتم : خدایا چرا در

سختیها مرا تنها گذاشتی ؟ خدا گفت :


. . . من در سختیها تو را به دوش کشیدم . .

هرزمانی که دلم میگیرد

 

من نشاطم این است ،

  

مینشینم به کناری

 
و به زیبایی اخلاق خدا می نگرم